25 اسفند...اسرا و من
سلام خانم مامان دخترنازم هرروز کلی کارای جدید انجام میده من نمیدونم کدومو بنویسم ....دیروز جشن عقد دخترعمو پرستو با پسر عمه بهزاد بود....پیراهن قرمزت و با دستمال سرشو کفشای نازت را پوشیده بودی....ماشاله ....خیلی ناز شده بودی....کلی رقصیدیم گرچه اولش نمیذاشتی حتی من تکان بخورم اما بعد خودتم کلی رقصیدی.... خوب بود....مامان گل(مامان بابا رضا) بهت شاباش داد..... دخترم با تلفن مث ی پرنسس صحبت میکنه....هرموقع کسی بهش چیزی میده فورا تشکر میکنه میگه "میسی" گاهی مواقع یادش میره اما بیشتراوقات سریعا تشکرمیکنه.....